مِن الحبیب
بسم لله...
فرمود سه چیز در دنیا کمیاب بل نایاب است که یکی از آنها اخٌ فی الله...
گاهی دنبال چیزهایی میگردیم که پیدا کردنی نیست شما اسمش را بگذار، روزی، چه میدانم قسمت! از این جور چیزها دیگر . این أخُ فی الله هم از همین قبیل است.
خیلی وقت بود دنبال کسی میگشتم که دستم را بگیرد و از این کوچه پس کوچه های آخرالزمان عبورم دهد، که میشود همین أخٌ فی الله. شاید هم دنبال کسی بوده ام که جورِ تنبلی مرا هم بکشد،نمیدانم.
گشتیم و گشتیم، مدّتی بقول معروف هیئتی شدیم، سوء برداشت نشود الآن هم هیئت میروم ولی آن موقع... بگذریم. مدّتی هم با انقلابیّون عزیز، سوء برداشت نشود، ما الآن هم قائل به ولابت مطلقه فقیه هستیم ولی آن موقع... بگذریم.
درست است خیلی چیزها یاد گرفتم ولی الآن که فکر میکنم شاید نمی ارزید به اینکه بخشی از جوانی ام را فدای این تجربه ها کنم.
شاعری گفته بود: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه! گاهی یادمان میرود قرار بود خیلی چیزها ابزارمان باشند نه اهدافمان، قرار بود ما را به یار برسانند نه اینکه خود حجابی شوند روی حجاب، مثل کسی که آنقدر زیبایی جاده چشمش را میگیرد که اصلاً سفر یادش میرود، اگر پایبند کعبه شدی و تو را به خدایت نرساند،همین هم شرک است.الغرض، گشتیم نه اینکه نیست هست ولی گشتنی نیست، وقتش که برسد خودش پیدایت میکند.
+حبیب