یک نقدویک تشکر

فوتبال ایران امروزچه اوضاع آشفته ای دارد.ازیک سو وجود دلال‌ها و بازیکن‌های بی‌کیفیتی که به فوتبال تزریق میکنند. ازسوی دیگرظاهرابعضی مربیان هم خودشان دلال بوده اند.

وقتی یک مجری سیرتاپیازقضایارامشخص می کردتوسط بعضی افرادبیرون گذاشته می شود.بعضی مسئولین به دلیل بی کفایتی خودشان استنادبه مربیان خارجی می کنندومی خواهندبه مردم این باوررابفهمانندکه برای موفقیت بایدمسئول خارجی آوردهمانطورکه درفوتبال نتیجه اوردیم.

امادراین بحبوحه دست مریضادمیگیم به بروبچه های والیبال که دارن قدرت های دنیاروشکست میدن درحالی که فسادفوتبالوگرفته مردموسروقامتان والیبال خوشحال کردن.واقعاشایسته پاداشند.پولی که میگیریدنوش جانتان.

+هادی خلج

۰ نظر

خیابان القمی

اسم خیابان، القمی بود. اولین بار میثم، راننده عرب، ما را برد سر آن خیابان پیاده کرد و گفت:" انتهای خیابان حرم حضرت عباس (ع)"

مثل جوجه‌هایی که مادرشان را گم کرده باشند و تازه یافته باشند، با شوق به سمت حرم راه افتادیم. اشک بود که بی‌امان می‌آمد. عشق بود که بی‌اجازه موج میزد. تپش قلبهایمان تنها صدایی بود که می‌شنیدیم و او مثل همیشه جلوتر می‌رفت و من از پی‌ش.

سرانداختن این جور مواقع می‌چسبد. همین‌طور مثل حر، سرت را پایین بیاندازی و خجالت بکشی نگاه‌ت به گنبد و بارگاهش بیافتد. آخر او خدای غیرت است. جلوی مردانگی‌ش باید سر‌به‌زیر باشی.

اسم خیابان القمی بود. حفظ کردم همه‌ی کوچه‌هایش را تا وقتی دلم مثل همچین روزی برایش تنگ شد، چشمانم را ببندم و راهی آنجا شوم. کوچه پس کوچه‌هایش بوی غریبی می‌دهد. به نظر میرسد میعادگاه همه ایرانی‌ها همینجاست.

آرام آرام و قدم قدم به انتهای خیابان نزدیک میشدم. بار اولی بود که میرفتم. نمیدانستم حرم کدام سمت است. ولی او میدانست. نزدیک که شدیم برگشت پشت سرش مرا دید و گفت:" سرتو بلند کن ببین! حرم حضرت عباس(ع) اینجاست."

قلبم به تلاطم افتاده بود. هنوز باورم نمی‌شود. من آنجا بودم‌. کربلا، خیابان القمی!

+ السلام علیک یا امیرالمونین

۰ نظر

بگذار قورمه‌سبزی‌ات جا بیفتد!

اصلا کاری به کار این ازدواج‌های فانتزی و به اصطلاح رمانتیک ندارم. به عشق در یک نگاه هم معتقد نیستم. می‌خواهم درمورد ازدواج‌های منطقی و اصولی که از ابتدا بر پایه منطق و تحقیق و چکش‌کاری صورت گرفته حرف بزنم.

این زندگی‌ها وقتی می‌خواهند شروع شوند، پر از شادی و خوشی هستند. عروس بله‌اش را با عسل شیرین می‌کند و تا ابد در قلبش، شهد خوش طعم آن کلمه سه حرفی را ذخیره می‌کند. داماد هم بله می‌گوید و یک عمر مسئولیت زن و بچه را می‌پذیرد.

ممکن است بعد از گذشت یک سال، یک ماه، یا حتی یک هفته، اختلافات ریز و درشت آغاز شود. خب طبیعی‌است. وقتی تازه همه مواد را داخل قابلمه بریزید و زیرش را روشن کنید، قُل‌های اول و دوم که صورت بگیرد، کمی اذیت می‌کند و آزاردهنده است. تازه آن موقع غذا مزه آب هم می‌دهد. 

کمی زمان نیاز داریم. لوبیا و سبزی با هم قُل بزنند. گفتگوهایشان را در قابلمه زندگی، تحت فشار قُل‌قُل‌های بالای سرشان انجام دهند. کمی رنگ به رنگ شوند و آرام آرام با هم صحبت کنند.

کمی که قورمه قُل زد، زیرش را کم می‌کنیم. باید بگذاریم یک سالی، دوسالی از زندگی مشترک بگذرد. تازه آن موقع باز هم خیلی شیرین نیست. بازهم اختلاف هست. اصلا همین اختلاف‌ها شیرینش می‌کند. فکر کنید در قورمه سبزی همه چیز طعم شنبلیله داشته باشد. چه می‌شود؟

گوشت‌ها را هم از همان ابتدا ریخته‌ایم. گوشت‌های زندگی، بچه‌هایمان هستند. باید زود به دنیا بیایند تا در مسیر جا افتادن قورمه‌ی زندگی، آن‌ها هم آب‌دیده و پخته شوند. اگر دیر بیایند، درست نمی‌پزند و جا نمی‌افتند. 

حالا یک ساعت پایانی آخر کار قورمه سبزی است. می آییم و چند عدد لیمو عمانی داخل قابلمه می‌ریزیم. می‌گذاریم با مواد بپزد و جابیفتد. اگر ترش و خوشمزه باشد، خورش بی نظیر می‌شود. اگر یکی دوتایش تلخ باشند، خورش کمی تاثیر می‌پذیرد ولی همان طعم را در خودش درست می‌کند.

این لیمو‌های آخر قورمه سبزی، عروس و دامادند که آخر کار به قورمه سبزیِ زندگی اضافه می‌شوند و مزه‌اش را عجیب تحت تاثیر قرار می‌دهند. اگر درست انتخاب شده باشند، قورمه سبزیمان خوشمزه و جا افتاده می‌شود. والا که..

اگر بگذاریم قورمه سبزی زندگیمان خوب جا بیفتد، اگر همان سال‌های اول انتظار جا افتادگی و پختکی از هم نداشته باشیم، اگر از همان اول بسم‌الله انتظار ورود به بهشت برین نداشته باشیم، اگر صبوری کنیم و اجازه دهیم مزه‌های قورمه که همان نظرات مختلف هر دو نفر هستند، خوب در هم حل شوند، خوب بپزند، چند سال که بگذرد، شاهد یک زندگی جا افتاده و پخته خواهیم بود. یک زندگی با عطر و طعم قورمه‌سبزی‌های مادر بزرگ که همه انگشتان دستمان را با آن می‌خوردیم.

زندگی‌هاتون جا افتاده، با طعم قورمه سبزی!

+فاطمه صداقت


۰ نظر

از مزایای شب امتحان

یکی از حسن‌های درس خواندن در شب امتحان این است که آدم با چیزهای جدیدی مواجه می‌شود که تاحالا ندیده. 

مثلا یک درس از کتاب نهج‌البلاغه جلوی رویت باشد که همه در باب مشاوره گرفتن باشد و یادت بیاید یکی هست که مشاوره هم که بهش می‌دهی باز هم پایش را می‌کند در یک کفش و کار خودش را انجام می‌دهد.

به قول خودش در تصمیم و اعتقاد خودش راسخ است. 

اینجور مواقع آدم دلش می‌خواهد همه‌ی احادیث و حکمت‌های نهج‌البلاغه را برایش ردیف کند تا به او بگوید:" هر کس خود رای باشد هلاک شود." ( حکمت 161)

اما خوب! گاهی وقتها باید اجازه بدهی سرش به سنگ بخورد. زیرا تو درس قبلی حضرت آقا فرموده‌اند:" لا تَقُل ما لا تَعلَمُ بل لا تَقُل کُلَّ ما تَعلَم." (حکمت 382) 🙂 

یعنی چیزی را که نمیدانی نگو و بلکه همه آنچه را که میدانی را هم نگو.

بعله 😏 

#بدجنس_طور

+السلام علیک یا امیرالمونین

۰ نظر

هرگز مگو!

هرکس گوشه ذهنش یک چیزی دارد که بعضی وقت‌ها به آن سر می‌زند‌. آن گوشه ذهن که کلیدش فقط دست خود آدم است، هرچند وقت یک‌بار باز می‌شود.‌ آن گوشه، خیلی تنگ است.‌ هرچیزی جایش آن‌جا نیست. فقط چیزهای خاص در آن می‌رود. 

آن گوشه محرمانه است. هرکسی نمی‌تواند از آن مطلع شود. شاید اصلا آن گوشه را فقط خودِ خود آدم تا آخر عمرش بداند. شاید حتی یک نفر هم پیدا نشود تا آن گوشه را ببیند و محرم باشد. آن گوشه با همه کوچکی‌اش می‌تواند قد یک دنیای بی کران، در خودش راز و رمز داشته باشد. رازهای مگو و رازهای هرگز مگو. 

شاید آن مگو ها را بتوان روزی با کسی گفت ولی آن هرگز مگو ها تا ابد گوشه‌ی آن گوشه جا خوش می‌کنند و دلتنگ اینکه برای یک بار هم که شده از آن کنج عزلت بیرون بخزند و به دنیای فاش شده‌ها وارد شوند، بمیرند. مردنشان سخت است، ولی هرگز گفته نمی‌شوند. 

آن رازهای هرگز مگو نمی‌دانند که اگر قرار بود گفته بشوند که هرگز مگو نمی‌شدند. مردنشان هم برای آدم مهم نیست. وقتی آن ها در حدی محرمانه‌اند که نشان هرگز مگو را به خود اختصاص داده‌اند، چرا باید برای بیرون آمدن و فاش شدن له‌له بزنند؟ 

یک چیزهایی، یک رازهایی تا ابد جایشان همان گوشه است و بیرون هم نخواهند آمد. دلم برای تنهاییشان می‌سوزد. خودم گاهی سر می‌زنم بهشان که دق نکنند. همین است که درخود فرورفته‌ای سنگین می‌شوم که ساعت‌ها به برگی که روی درخت می‌رقصد نگاه می.کنم و در ذهنم پای درددل هرگز مگو‌ها می‌نشینم. راستی، تو چند راز هرگز مگو داری؟

+فاطمه صداقت

۰ نظر

تراپوکسیکال

تناقض "ترس" و "تشکر" ترامپ خبر از چه می‌دهد؟

گوشه‌ای از خلیج فارس پهبادی منهدم می‌شود !

تیتر یک دنیا ؛ #هاوک_گلوبال و ایران

اما گوشه‌ دیگر  خلیج فارس نشست منامه  و «#معامله_قرن» به حاشیه می‌رود

#انحراف_افکار           #ترامپ

+سید علیرضا مصطفوی

۰ نظر

*آسمان نیم وجبی*

کوچه ی ما به ویلایی ها معروف بود. یعنی خانه هایی که در برابر جو آپارتمان سازی محله مقاومت کرده اند. خانه هایی با حیاط فراخ، زمین سبز و درخت های پربار میوه.

آن موقع هیچ ساختمانی به حیاط مشرف نبود و ما می توانستیم با خیال راحت در حیاط بدمینتون بازی کنیم. غروب های پاییز با خواهرهایم قالیچه لاکی رنگ و رو رفته مادر را در ایوان می انداختیم و ژاکت به تن چای می نوشیدیم و خرمالوهای شل و رسیده ی باغچه را قاچ می زدیم می خوردیم. بدون اینکه معذب باشیم از اِشراف نامحرم به حریممان.

هر جا از سقف حیاط را می دیدیم آبیِ کمرنگی بود که ته نداشت. دل آدم باز میشد از این وسعت افق دید. اعتراف می کنم آن موقع بخاطر چشم در چشم شدن با آسمان، طبع لطیف تری داشتیم...

حالا اما ورثه های بی رحم ویلاهای این کوچه به فکر کوچک شدن آسمان خانه ها نیستند. صبح که از خواب بیدار می شویم می بینیم جای خانه دوست داشتنی حاج خانم رحیمی یک آپارتمان بی ریخت و خشک مثل لوبیای سحر آمیز قد بلند کرده. و آسمان حیاط تنگ تر شده.

دور نیست روزی که متراژ آسمان این خانه قدیمی، هم اندازه ی قالیچه ی شش متریِ لاکیِ رنگ و رو رفته ی مادرم شود!

+او

۰ نظر

تشکیل دادگاه مداحان

بعد از تاکید فراوان علما و مراجع تقلید و اساتید فن، انتظار میرود یک مساله برای رهروان یک مکتب جا افتاده باشد. اما هنوز هم افرادی هستند که بدون توجه به اصول و ضوابط عمل می‌کنند و خوب نتیجه‌ش نمایان است. وهن و توهین و تمسخر آل الله صلوات الله علیهم اجمعین، به خاطر استفاده از شعر نامناسب و ریتم ناپسندی که جهت مولودی‌خوانی استفاده شده است.

بعد از انتشار یک قطعه مولودی با عبارت آغازینِ "داره میریزه" که درباره میلاد حضرت علی‌ابن موسی الرضا علیه السلام خوانده شده؛ شاهد این هستیم که این شعر دستمایه گروهی از مردم قرار گرفته و به ساحت مقدس رضوی صلوات الله علیه به وسیله این شعر توهین می‌شود.

استفاده از اشعار نامربوط و سطح پایین، انجام حرکات زننده هنگام مداحی، استفاده از ملودی نا‌به‌جا برای این امور، چندی است مشکلات عدیده‌ای را در فضای هیئات مذهبی ایجاد کرده است. 

به نظر میرسد برای برخورد با خاطیان و غافلان از صنف مداحان نیز باید دادگاهی ویژه این افراد ایجاد شود تا با مظاهر قبح شکنی و ترویج سطح سافلی از دینداری مقابله شود. بی‌تردید این مساله و مسائلی از این دست، اگر مورد توجه واقع نشوند صدمات جبران ناپذیری را متوجه دین اسلام و مومنان خواهند نمود.

+السلام علیک یا امیرالمومنین

۰ نظر
درباره ما
گعدۀ بچه‌ انقلابی‌های باحال که قلم‌های آغشته به خونشون رو دست گرفتند و سعی می‌کنند در حد توانشون روشنگری کنند.
این جا ما همه چیز را در دستگاه آبمیوه گیریِ عشق می‌ریزیم و معجونی مقوّی با ویتامین بصیرت را در لیوان‌های اعتقاد به دستِ شما می‌رسونیم.
بنوشید و تعارفِ دوستانِ مؤمنتون رو رد نکنید.

امام صادق(ع) فرمودند خدا رحمت کند عموی ما را که "نافذ البصیره" بود.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان